امشب شب شادیّ شادی آفرین است

امشب جهان را جلوۀ حقّ الیقین است

امشب بهشت آسمانی ها زمین است

امشب شب میلاد زین العابدین است

مولود پاکی که همه هست حسین است

قرآن دیگر بر سر دست حسین است

*

امشب عروس فاطمه قرص قمر زاد

طوبای ثارالله بشکفت و ثمر داد

در شهر شعبان شهربانو یک پسر زاد

نه یک پسر بر عالم خلقت پدر زاد

این کیست مولانا امام السّاجدین است

زیب عبادت بلکه زین العابدین است

*

ذکر خدا را عشقبازی با لب او

روح دعا را نوش از شهد لب او

ایثار و صبر و علم و عرفان مکتب او

مرغ سحر دلداده ای تاب و تب او

ای شهربانو شهر بانوی وجودی

تو مادر حمد و رکوعیّ و سجودی

*

لب در ثنای او حلاوت آفریده

رخ ناز خاک مقدم او را کشیده

هان بشنوید ای اهل دل در این قصیده

امشب به بیت وحی خورشیدی دمیده

کافتاده مه در استان خانه ی او

یک اسمان انجم شده پروانه ی او

*

این جان شیرین جان شیرین حسین است

این یوسف طاها و یاسین حسین است

این سرو بستان ریاحین حسین است

این حامل فریاد خونین حسین است

صورت نهاده صبر در صّف نعالش

ایّوب و یعقوبند مشتاق وصالش

*

کوه و در و دشتند مشتاق نیازش

موسیقی روح ملایک سوز و سازش

هر شب خداوند است مشتاق نمازش

دل برده از داود آوای حجازش

چون در نماز از خوف حق افتد به زاری

نهری ز اشکش می شود در سجده جاری

*

تفسیر کلّ وحی در صورت دعایش

دل برده از قرآن صدای دلربایش

یک نینوا صدق و صفا در هر نوایش

روئیده نخلستان به آهنگ صدایش

ذکر مناجاتش به اوراق صحیفه

اعجاز کرده همچو آیات شریفه

*

حسن و خط و خال آیه ی اللهُ واحد

وجه خدا را گشته چون آیینه شاهد

یعقوب را ایّوب را در صبر قائد

ذکر مناجاتش بود قرآن صاعد

با کام عطشان کام قرآن راست ساقی

نسل حسین ابن علی از اوست باقی

*

یوسف خریدار جمال و جان، کلافش

بیت الحرام دل مقام اعتکافش

در دیده ی ظاهر حرم آمد مطافش

در چشم باطن کعبه سرگرم طوافش

با دیدنش آید ندا از چاه زمزم

اهلاً و سهلاً مرحبا ای ماه زمزم

*

ای زلف حورالعین به زنجیر تو بسته

پیش از ولادت مهر تو بر دل نشسته

جنّ و ملک زوّار کویت دسته دسته

ایّوب بر سنگ صبورت سرشکسته

تو کیستی، مشعر، منی، مروه، صفایی

حیدر، حسن، زهرا، حسینی مصطفایی

*

ای جلوه ات از جلوه ی معبود مشتق

ای عبد حق در بندگی ای حقّ مطلق

عالم اگر گردد فرزدق در فرزدق

مدح تو نتواند کسی جز حضرت حق

بگذار گویم کیستی ای بی قرینه

هم مکّه ای، هم کربلایی، هم مدینه

*

توکلّ قرآن، کلّ ایمان، کلّ دین

ممدوح حقّ با انت زین العابدینی

عین الله و عین الحیات عین الیقینی

مشهورتر در آسمان ها از زمینی

ای آسمانی نور ذات حیّ بیچون

جای تو در عرش است در فرش آمدی چون

*

گردون چو تو قرص قمر دارد ندارد

دریا بدین پاکی گهر دارد ندارد

سینا بدین قامت شجر دارد ندارد

طوبی بدین خوبی ثمر دارد ندارد

تو خوب تر از خوب ترهای جهانی

تو از زمین مشهورتر در آسمانی

*

خاصان عالم در هوای فیض عامت

روح القدس همچون کبوتر گردبامت

باریده باران با مناجات غلامت

زنجیرها هم صحبت بازار شامت

مرغ سحر تا صبح نجوا کرده با تو

ویرانه قدر کعبه پیدا کرده با تو

*

تو شام را در چشم دشمن شام کردی

در موج دشمن یاری اسلام کردی

تو فتح ثارالله را اعلام کردی

تو انقلاب کربلا در شام کردی

دین در اسیری از تو حرّیت گرفته

اشعار «میثم» از دمت زینت گرفته

سازگار

*****
صبحدم برج شرف را آفتابی دیگر آمد

آفتابی کآفتاب صبح را روشنگر آمد

بحر دین را بحر دین را گوهر آمد گوهر آمد

کشتی توحید را در موج طوفان لنگر آمد

چارمین فرمانروای ملک حیّ داور آمد

چرخ گردون شرف را محور آمد محور آمد

*

جلوۀ حسن خداوند مبین بادا مبارک

لالۀ لبخند جبریل امین بادا مبارک

آسمان وحی بر اهل زمین بادا مبارک

در نگاه اهل حقّ حقّ الیقین بادا مبارک

لیلۀ میلاد زین العابدین بادا مبارک

سالکان راه حق را رهبر آمد رهبر آمد

*

آمد آن ماهی که صد خورشید شد مات جمالش

قامت گردون خم از سنگینی کوه جلالش

آنچه می خوانی دعا دُرّیست از بحر کمالش

حال بخشد بر نماز و بر دعا از شور و حالش

انت زین العابدین از خالق هستی مدالش

ساجدین را ساجدین را سرور آمد سرور آمد

*

خلق عالم گوش با یاد لبش بهر پیامی

چرخ را سر بر قدومش تا کند کسب مقامی

ماه را رو بر بقیعش در پی عرض سلامی

اسمعی را بر درش فخر غلامی بر غلامی

خوش به حال آنکه دارد همچو آن مولا امامی

طالعش از مهر گردون برتر آمد برتر آمد

*

بوسه گاه یوسف زهرا لب و دست و دهانش

از ولادت تا شهادت ذکر حق ورد زبانش

زینب کبری گرفته در بغل مانند جانش

دمبدم سیر الی الله از مکان تا لا مکانش

عرش رحمان قلب مؤمن دوش بابا آشیانش

همچو جان جان جهان را در برآمد در بر آمد

*

عابدان خوانند زین العابدین مولای دینش

عارفان خوانند در عالم امام العارفینش

عرشیان خوانند عرش کبریا روی زمینش

خوب برویان جهان محو جمال نازنینش

بذل حق در آستانش دست حق در آستینش

بیکسان را بیکسان را یاور آمد یاور آمد

*

دل ز عشق یار شد بیت الحرام الله اکبر

ریخت از شادی بهم نظم نظام الله اکبر

یک پسر این قدر، این جاه، این مقام، الله اکبر

این جلال، این مرتبت، این احترام، الله اکبر

پنج شعبان جلوه گر ماه تمام الله اکبر

حسن غیب کبریا را منظر آمد منظر آمد

*

کیستم من سائل کوی علیّ ابن الحسینم

سائل کو عاشق روی علیّ ابن الحسینم

عاشق دلبستۀ موی علیّ ابن الحسینم

بسته ی مو تشنه ی جوی علیّ ابن الحسینم

تشنه ی جو منقبت گوی علیّ ابن الحسینم

در ثنایش از بیانم گوهر آمد گوهر آمد

*

بی طنین خطبه اش نخل شهادت بر ندارد

بی قیامش پیکر آزاد مردی سر ندارد

بی تولاّیش هُمای قاف ایمان پر ندارد

بی دعای او عبادت روح در پیکر ندارد

بی فروغش کس چراغی در وصف محشرل ندارد

صاحب انوار حسن داور آمد داور آمد

*

در اسارت سیر معراج اللّهی آغاز کرده

در میان سلسله بی سلسله پرواز کرده

با دو دست بسته بند از پای قرآن باز کرده

و ز کلام دلنشین همچون علی اعجاز کرده

گوشه ی ویرانه بر ملک دو گیتی ناز کرده

با قیامش شام صبح محشر آمد محشر آمد

سازگار
*****
امشب ای ماه به لبخند دهن وا کردی

جلوه با مهر رخ یار دل آرا کردی

بزم شور و شعف و هلهله بر پا کردی

نُقل از اختر تابنده مهیّا کردی

گوهر بحر قدم در یم نورت پیداست

خبری تازه به لبخند سرورت پیداست

**

ای ملایک همه امشب به زمین سر بزنید

هم تبسّم زده هم جام ز کوثر بزنید

بر در و بام مدینه همگان پر بزنید

بوسه بر مقدم فرزند پیمبر بزنید

دست حق سفرۀ رحمت به زمین گسترده

شهربانو پسر از بهر حسین آورده

**

اختری از مه ایرانی و خورشید عرب

جلوه بخشید به چشم و دل عالم امشب

نام نامیش علی باشد و سجّاد لقب

سر و قّد، ماه جبین، مهر لقا، ذکر به لب

علی دوّم و سوّم پسر پیغمبر

گوهر پنج یم نور و یم هشت گُهر

**

شهربانو که به زن های جهان سر گشتی

نو عروس حرم آل پیمبر گشتی

صدف گوهر ثارالله اکبر گشتی

مادر هشت ولی الله داور گشتی

پرتو حسن خداوند جلی آوردی

که علی بهر حسین ابن علی آوردی

**

ای که بر شمس ولا ماه ولایت زادی

ماه آورده، نه خورشید هدایت زادی

بحر فضل و کرم و جود و عنایت زادی

همه اعجاز و کرامت همه آیت زادی

این پسر جان جهان است و جهان جان است

خال و خط آیه و رویش سُوَر قرآن است

**

این که ریحانۀ ریحانۀ خیر البشر است

پسر یوسف زهرا و به عالم پدر است

این پسر از همه خوبان جهان خوب تر است

علیش نام نهادند و حسینی دگر است

خوی زهرا، رخ احمد، دل حیدر دارد

آنچه خوبان همه دارند فزونتر دارد

**

کیست این زینت دین زیب دعا زین العباد

باب جود و کرم و بای عطا باب مراد

رکن دین، محور توحید، امام سجّاد

داده در سلسله بر سلسله ها درس جهاد

فتح قرآن و ولایت ز قیاس پیداست

کربلای دگر از خطبۀ شامش پیداست

**

این اسیری است که دارد دم ظالم سوزی

داده در سلسله بر سلسله ها پیروزی

این چراغیست که کرده است جهان افروزی

مکتبش مدرسه علم و عمل آموزی

آن چنان در دل شب ذکر خدا بر لب اوست

که غل جامعه مبهوت نماز شب اوست

**

عارفان نور ز انوار کلامش دارند

زاهدان زمزمه از ذکر مدامش دارند

سالکان پیروی از مشی و مرامش دارند

عاشقان چشم به یک جرعۀ جامش دارند

پاکبازان ولایت که به او دل بستند

سر خوشانند که از جام ولایش مستند

**

اوست آن کعبه که بیت الحرمش در دل ماست

مهر او در دل ما بلکه در آب و گل ماست

صحبت زمزمه اش زمزمۀ محفل ماست

در یم حادثه لطف و کرمش ساحل ماست

اهل دل در رهش از پارۀ دل گل آرید

به غل جامعه اش دست توسّل آرید

**

این اسیری است که خاک قدمش آزادی است

در غل جامعه جوشان ز دمش آزادی است

آبرومند ز خاک قدمش آزادی است

طایر قدسی بام حرمش آزادی است

نخل آمال حق از خطبۀ نابش بر داد

زیر زنجیر گران بانگ رهایی سر داد

**

ای بقیع دل عشّاق حرمخانهۀ تو

روی تو شمع و وجود آمده پروانۀ تو

دل چو مرغی که حیاتش بود از دانۀ تو

خرد «میثم» خاک ره دیوانۀ تو

چه شود ساکن ایوان رفیعت گردم

همچو پروانه در اطراف بقیعت گردم

سازگار

*****
ای شمس ولایت! قمرت باد مبارک
ای بهر کرامت! گهرت باد مبارک
ای پنجم شعبان! سحرت باد مبارک
ای مادر ایران! پسرت باد مبارک

آیینـۀ حسن ازلــی زاده‌ای امشب
در کعبۀ توحید، علی زاده‌ای امشب
*
بنگر به سرِ دست، جمال ازلی را
چارم وصی احمد و نجل سه ولی را
خورشید فروزندۀ انوار جلی را
رخسار علی‌بن‌حسین‌بن‌علی را

دیدار حسین دگرت باد مبارک
میلاد گرامی پسرت باد مبارک

*

این فرش‌نشینی است که خود عرش مقام است
این حمد و رکوع است و سجود است و قیام است
این قائمۀ دائمۀ هفت نظام است
این نجل سه مولا پدر هشت امام است

ما را نه همین در حرمش روی نیاز است
بر دامن او دست هـمه خلـق، دراز است
*
قرآن حسین‌بن‌علی مصحف رویش
جان دو جهان بسته به یک تار ز مویش
خورشید برد سجده به خاک سرکویش
حق است اگر خضر چکد ز آب وضویش

انـوار خـدا مـوج زنـد در جلواتش
از خالق و از خلق درود و صلواتش
*
این یوسف زهرا پسر یوسف زهراست
در چرخ ولایت قمر یوسف زهراست
در بحر امامت گهر یوسف زهراست
در سلسله پیغامبر یوسف زهراست

در قافلـه مـولاست همـه قافلـه‌ها را
در سلسله یار است همه سلسله‌ها را
*
در هر طپش قلب بوَد ذکر خدایش
پیوسته دعا منتظر حال دعایش
دل‌‌های حسینی همگان صحن و سرایش
گل‌‌بوسۀ جبریل به خاکِ کفِ پایش

والله اگــر حکـم ز داور بستاند
داند که در از قلعۀ خیبر بستاند
*
فرزند شهادت، پدر صبر و شکیب است
مولای وجود است، نگویید غریب است
بیمار نخوانید، طبیب است، طبیب است
مانند علی نیز خطیب است، خطیب است

گفتار رسایش چو شنیدند صحابه
گفتند علی خوانَد در کوفه خطابه

*
ای بوسه زده خون خدا بر دهن تو
ای مثل نبی وحی الهی سخن تو
تو شمع و همه خلق جهان انجمن تو
یوسف شده دلباختۀ پیرهن تو

دریاست جگر تشنۀ اشک بصر تو
گردیده اجابت همه جا دور سر تو
*
یاس نبوی، لالۀ حمرا به تو نازد
نخل رطب و سینۀ صحرا به تو نازد
بر نیزه سر یوسف زهرا به تو نازد
هم فاطمه، هم زینب کبرا به تو نازد

در عیـن اسـارت بـه همه خلق امیری
خصم است اسیر تو که گفته تو اسیری
*
اوصاف تو بیرون بوَد از حد و شماره
هر لحظۀ تو در نظر ماست هزاره
از ماست اطاعت، ز تو یک لحظه اشاره
عالم همه بر جود تو دارند نظاره

زنجیر به فرمان تو پیچید به دستت
بالله قسـم نـام اسیـر است شکستت
*
بی‌اذن تو بر تو نرسد سنگ لب‌ بام
گر حکم کنی شام شود تیره‌تر از شام
در سلسله صدسلسله با یک نگهت رام
معراج چهل‌ روزۀ تو برتر از اوهام

پیغامبــر خـــون امــام شهــدایی
هر سو که کنی روی در آغوش خدایی
*
ای ملک خداوند تعالی حرم تو
ای عالم هستی همه ظرف کرم تو
جان یافته عیسای مسیحا ز دم تو
خوبان دو عالم همه خاک قدم تو

«میثم» که بوَد دست گداییش به سویت
آیینــۀ دل شستـه بـه خـاک سر کویت

سازگار

*****
پنجم ماه، مه چاردهی جلوه گر است

که زخورشید فروزنده، فروزنده تر است

شهربانو که جهان محو جلالش گشته

پسری زاده که بر خلق دو عالم پدر است

چه پسر ثانی حیدر چه پسر جان حسین

چه پسر آینۀ طلعت خیرالبشر است

پسری رشک ملک یا ملکی فوق بشر

هم از این پاک تر است و هم از آن خوبتر است

این پسر کیست علی بن حسین بن علیست

که حسین بن علی نیز از او مفتخر است

خبر از لیلۀ میلاد امامی دادند

که زاسرار همه خلق جهان با خبر است

این چراغی است که در دست حسین بن علی

همه دم نورفشان و همه جا جلوه گر است

این خوشان یم فیضی است که هر قطرۀ آن

ارزشش بیشتر از عقد هزاران گهر است

این سپهری است که هر اختر تابندۀ آن

مشعل دیدۀ نورانی شمس و قمر است

این خلیلی است که در صفحۀ بتخانۀ شام

بازویش بت شکن و خطبۀ نابش تبر است

این همان عبد خدا شوکت احمد سیماست

که عبادات وی از طاعت کونین، سر است

این اسیری است که آزادی، افتاده به پاش

این شهیدی است، که نخل شهدا را ثمر است

به حسین بی علی سیّد احرار قسم

این علی بن حسین است و حسینی دگر است

این بود زمزم و مسعی و صفا و مروه

این منا و عرفات است و مقام و حجر است

همه گل های نبی گشت خزان و پس از آن

هر چه دادند به شیعه همه از این شجر است

یا او باش که عالم همه یار تو شوند

مهر او جوی که بر آتش دوزخ سپر است

اوست معصوم ششم حجّت چارم، سجّاد

که به خاک قدمش سجدۀ اهل نظر است

ار چه در سلسله بینیش خدا می داند

بسته در سلسله اش پای قضا و قدر است

چشم دوزد به نماز شب او شب، هر شب

گوش در پای دعای سحر او سحر است

به دعای شب و اشک سحر او سوگند

که نماز از نفسش معتبر و مفتخر است

نرگس دیده و سرو قد و مرآت جمال

همه تصویر خدای احد دادگر است

به خدا طاعت کونین و نماز ثقلین

بی ولایش همه در حشر هبا و هدر است

گر به صد مهر دهی ذرّه ای از مهر ورا

به خداوند قسم بیع و شرائت ضرر است

ذکر و تسبیح و مناجات و نماز و روزه

بی ولایش همگی هیزم پیش شر یا تبر است

جدّ او ختم رسل مام گرامی زهرا

سه وصی را پسر و هفت ولی را پدر است

او که باران به تمنّای غلامش بارد

او که بر ابر به فرمان خدا راهبر است

او که با تیغ زبان معجز حیدر دارد

او که سر تا قدم آئینۀ پیغامبر است

او که چون فاطمه در عزّّت و در قدر و شرف

او که در شور، شبیر و به شجاعت شبر است

عاجز از یافتن رتبۀ والاش ملک

لال از گفتن اوصاف کمالش بشر است

من کجا منقبت حضرت سجّاد کجا

ذرّه از وسعت خورشید کجا باخبر است؟

جنّت از روضۀ جود و کرمش دسته گلی

دوزخ از آتش خشم و غضبش یک شرر است

بوسه بر سلسلۀ گردن او باید زد

که به هر حلقه دو صد آیت فتح و ظفر است

شام، بویرانۀ شام و چه در آغوش حسین (ع)

این امامی است که روح القدسش خاک در است

نخل (میثم) که همه سبز به فیض دم اوست

به ولای علی (ع) و آل علی (ع) بارور است

سازگار

*****
امشب خدا بر یوسف زهرا پسر داد

امشب خدا شمس ولایت را قمر داد

قرص قمر نه بلکه خورشیدی دگر داد

از ماه و از خورشید گردون خوب تر داد

بر زاده ی خیر البشر خیر البشر داد

جان ها فدایش باد کو جان حسین است

*

این بهترین نجل امیرالمؤمنین است

این افتخار بانوی ایران زمین است

این جان قرآن روح ایمان رکن دین است

این طا و ها و حا و میم و یا و سین است

این سیّد سجّاد زین العابدین است

این بر فراز دست، قرآن حسین است

*

آیینه ی حسن رسول اکرم است این

مولای کلّ عالم است و آدم است این

احیاگر جان دو صد عیسی دم است این

دُرِّ سه دریا هشت گوهر را یم است این

ای شهربانو شهریار عالم است این

ماه تو و خورشید تابان حسین است

*

تکبیر می بوسد دهان وقت نمازش

چشم دعا در ره به هنگام نیازش

آید زشش سو استجابت پیشبازش

قرآن بود دلداده یصوت حجازش

توحید جوشد از صدای دلنوازش

در عضو عضوش روح ایمان حسین است

*

باید دوباره در جهان پیغمبر آید

از بیت حقّ بنت اسد با حیدر آید

وز بهر حیدر همچو زهرا همسر آید

همچون حسین از دامن آن مادر آید

شاید که زین العابدین دیگر آید

کاین پنج تن را روح و ریحان حسین است

*

از سجده های او عبادت یافت زینت

وز خاک درگاهش سعادت یافت زینت

وز او بزرگیّ و سیادت یافت زینت

با صبح میلادش ولادت یافت زینت

وز خطبه ی گرمش شهادت یافت زینت

این خطبه فریادِ خروشان حسین است

*

وجه خدا ماه جمال نازنینش

نقش گُل روی محمّد (ص) در جبینش

دست امیرالمؤمنین در آستنیش

خورشید پیشانی گذارد بر زمینش

علم تمام انبیا نقش نگینش

در سینه اش دریای عرفان حسین است

*

این است کز سوی خداوند مبینش

آمد ندای انت زین العابدینش

گوید به صورت آفرین نقش آفرینش

خوانند ره پویان حقّ حقّ الیقینش

از آستین ریزد دو صد روح الامینش

سر تا قدم جان است و جانان حسین است

*

زنجیرها وقت دعا هم صحبت او

شمشیرها روز غزا در خدمت او

بعد شهیدان شد اسارت نهضت او

دشمن چهل منزل ذلیل عزّت او

یادآور احزاب و خیبر قدرت او

*

حتّی حقّ مشتاق یارب یارب تو

ای قدسیان محو مناجات شب تو

ای عرشیان را بال، فرش مکتب تو

ای انبیا را شعله ی تاب و تب تو

ای ذکرها لب تشنه ی لعل لب تو

هر ذکر تو یک دُرّ غلطان حسین است

*

تو کیستی پرورده ی خون خدایی

سر تا قدم خورشید حسن ابتدایی

الحق که ارباب دعا را مقتدایی

با احمد و زهرا و حیدر هم صدایی

تو مطلع الانوار مصباح الهدایی

روی تو خورشید درخشان حسین است

*

صدها کلیم الله هزاران پور مریم

باید وضو گیرند زآب چاه زمزم

تا از تو گویند ای ولی الله اعظم

این کار ناید از هزاران همچو «میثم»

گر می زنم یک عمر از مدح شما دم

فیض شما و لطف و احسان حسین است

سازگار
*****
شباهنگام سر زد جامة مهر جهان آرا
که روشن بر رخش گردید چشم یوسف زهرا

زهی بر دامن پاکیزة آن مام ایرانی
کز آن با رنگ و بوی یا و سین سر زد گل طاها

شب پنجم ز شعبان بود کز آن اختر عصمت
تجلّی کرد ماه چهارده بر عرصة دنیا

تو گوئی آمنه آورده احمد باز در یثرب
و یا بنت اسد زاده علّی عالی اعلا

ولی الله اعظل قطب عرفان کعبة ایمان
که زین العابدینش خواند ذات خالق یکتا

حسین ابن علی را ذات یزدان داد فرزندی
رسول‌الله پا تا سر، ولی الله سر تا پا

علّی دوم و مولای چارم آیت پنجم
سه روح و پنج حسّ در شش جهت عبدند و او مولا

زبان در مدح او الکن قلم در وصف او عاجز
کلام از نعت او کوته کمال از حدّ او اعمی

هم او اوّل هم او آخر هم او ظاهر هم او باطن
هم او ممکن هم او واجب هم او پنهان هم او پیدا

کفی ار کفة لطفش فزون از دامن خشکی
نمی از چشمة جودش برون از وسعت دریا

زهی معراج عرفانی که کرد آن احمد ثانی
سوار ناقه با سیر فسبحان الذی اسری

فلک در ظلّ دیوارش، ملک شیدای دیدارش
دو صد یوسف ببازارش، به نقد جان همی پویا

شنیدی زادة عبدالملک را می‌نشد ممکن
حجر را استلام آرد معطل ماند ساعت‌ها

به ناگه آفتاب فاطمه تابید در کعبه
مطاف حاجیان گردید ماه روی آن مولا

مقام آمد سرافرازش حجر هر سو به پروازش
که ای دست خدا دست نوازش بر سرم بگشا

همه حجّاج حیرانش، همه خدّام مبهوتش
یکی گفتا هشاما کیست این عبد خدا سیما؟

به پاسخ آن سیه دل خویشتن را زد بنادانی
اگر چه بود بیش از دیگران قدر و را دانا

تجاهل زاده عبدالملک چون کرد، در آن دم
فرزدق شاعر آزاده جست از جا سپند آسا

سراپا رعد گشت و از درون فریاد زد: هی هی
همه عالم شناسندش تو چون نشناختی او را؟

تو چون نشناختی او را بحش حق شناسدش
مقام و زمزم و بیت و صفا و مروه و مسعی

زجاه او بود واقف، بقدر او بود عارف
بیابانهای یثرب، قلّه‌های وادی بطحا

سراسر ریگ‌های وادی مشعر ستایندش
که این است این فروغ دیدة پیغمبر و زهرا

مطاف و ناودان و حجر و رکن و حرم یک یک
بقدر او همه هستند عارف بیشتر از ما

امام عالمین است این، نبّی را نور عین است این
علی بن الحسین است این، زهی ابناء زهی آباد

رسول و مرتضی جدّش، امام مجتبی عمّش
بتول اطهرش مادر، حسین ابن علی بابا

ولی الله دانندش، جمال الله خوانندش
ملک بر قلّه گردون، سمک در دامن دریا

نگردد بی‌ولای او قبول کبریای او
نماز و روزه و حج و جهاد و طاعت و تقوا

فرزدق پیش دشمن گفت مدح دوست را «میثم»
محبّت امتحان خواهد نه تنها دعوی بیجا
سازگار

*****

ای مهین بانوی ایران! شاه عالم زاده ای

مادر توحید! توحید مجسّم زاده ای

نیستی مریم ولی بهتر زمرین زاده ای

افتخار نسل آدم تا به خاتم زاده ای

آیت عظمی، ولی الله اعظم زاده ای

بلکه وجه الله را در نقش آدم زاده ای

قلب قرآن، رکن ایمان، جان دین است این پسر

سیّدسجّاد، زین العابدین است این پسر

**

حبّذا، مرآت حُسن دادگر آورده ای

یا که همچون آمنه، پیغامبر آورده ای

یا زجوف کعبه مولودی دگر آورده ای

یا که زهرائی و شبّیر و شبر آورده ای

بر حسین بن علی زیبا پسر آورده ای

یا برای عالم خلقت پدر آورده ای

این ششم معصوم این دوم علی چارم ولی است

این فروغ چشم گریان حسین بن علی است

**

سالکان ره، چراغ راه دینش خوانده اند

قاریان، طاها و قدر و یاو سینش خوانده اند

آسمانی ها همه ماه زمینش خوانده اند

شاهدان، وجه خداوند مبینش خوانده اند

پیروان دین، امام چارمین خوانده اند

عابدان، پیوسته زین العابدینش خوانده اند

چون به خاک آرد جبین، خاک درش گردد نماز

وقت معراج دعا دور سرش گردد نماز

**

این نه یک طفل است این بر خلق عالم مقتداست

این نه یک نوزاد این یک عبد سرتاپا خداست

این همان شمس الضّحی نورالهدی بدرالدّجاست

هم فدائی خدا هم خلق در کویش فداست

این فروغ انتها و این چراغابتداست

این زبان زندۀ سرهای از پیکر جداست

زیب بخش آسمان ها گرد راه ناقه اش

بسته جان عالمی بر رشتۀ قنداقه اش

**

از دم گرمش عبادت راست بر تن جان هنوز

آب می نوشد زاشکش خاک نخلستان هنوز

می درخشد مدح او در آیۀ قرآن هنوز

می زند گلبوسه بر خاک درش ایمان هنوز

می دمد از خاک راهش لاله و ریحان هنوز

بارد از فیض غلامش زآسمان باران هنوز

وصف مدحش از دم روحالامین آید به گوش

نغمه های انت زین العابدین آید به گوش

**

این شنیدی زادۀ عبدالملک یعنی هشام

خواست در بیت خدا آرد حجر را استلام

لیک ره بهر و رویش بسته بود از ازدهام

ناگهان خورشید کعبه تافت در بیت الحرام

برد دل از بیت و از حجاج و از رکن و مقم

راه بگشودند بر او با درود و با سلام

با نگاهش کعبه گوئی مرده بود و زنده شد

یا حجر از شوق استقبال از جا کنده شد

**

حاجیان مبهوت و خدّام حرم حیران او

بیت، در طوف رخ همچون مه تابان او

داشت زمزم، زمزمه گردید مدحت خوان او

آسمان کعبه شد مشتاق و سرگردان او

خواست اسماعیل کان جا جان کند قربان او

خواست مردی از هشام از نام و قدر و شان او

آن ستمگر با تجاهل گفت نشناسم که کیست

گر چه میدانست فرزند حسین بن علیست

**

ناگهان خون فرزدق از غضب آمد به جوش

شد سراپا بحر طوفان و کشید از دل خروش

گفت تا کی می توان بست از تجاهل چشم و گوش؟

کم رخ خورشید عالم از تاب را در پرده پوش

از چه در توصیف آن آرام جان ماندی خموش

عالمند از کوثر فیض مدامش جرعه نوش

عرش و فرش و چرخ گردون می شناسندش همه

کوه و سنگ و دشت و هامون می شناسندش همه

**

این جوان را می شناسد مکّه و حلّ و حرم

شهر بطحا گام گام از او همی بوسد قدم

اوست فرزند نبی کهف الوری خیرالامم

از خدا نقش سلامش بسته در لوح و قلم

سازد از فیض کف دستش حجر را محترم

هر عرب عارف بود بر قدر و جاهش هم عجم

این که نشناسیش باشد جان جان عالمین

نجل احمد، زاده زهرا علی بن الحسین

**

این همان خیرالعباد این پیشوای اتقیاست

این ولیّ کبریا و این عزیز مصطفی است

این گرامی نجل شیر حق علیِّ مرتضی است

این به عالم مقتدا و این به آدم رهنماست

این خداوند حرم این عبد سرتا پا خداست

این علی بن حسین بن علی مولای ماست

دشمنی با اوست کفر و دوستی با اوست دین

در پناه اوست خلق اوّلینو آخرین

**

ای وجود اقدست جان حسین بن علی

وی گل روی تو ریحان حسین بن علی

ای به روی دست، قرآن حسین بن علی

ای چراغ و چشم گریان حسین بن علی

وی رخت خورشید تابان حسین بن علی

وی کلامت خون جوشان حسین بن علی

خطبه های گرمت از زیر غل و زنجیرها

می زند بر قلب دشمن تا قیامت تیرها

**

کیست تا همچون تو معراج سپهر لا کند

دامن ویران سرا را جنة الاعلا کند

شام را کرببلا از همّت والا کند

بر فراز ناقه سِیر عالم بالا کند

طیِّ راه عشق را با چشم خون پالا کند

خاک را از اشک، غرق لؤلؤلالا کند

قصّه هایت غصّه ها بر قلب (میثم) می دهد

روز میلاد تو هم بوی محرّم میدهد

سازگار

*****
در کتاب نور، آیت محکم شد امشب

یا عیان مهر رخ پیغمبر اکرم شد امشب

یا دعاهم صحبت یار مسیحا دم شد امشب

یا که عید سیّد ذرّیه ی آدم شد امشب

شهربانوی ولایت بانوی عالم شد امشب

یا عیان در دامن پاکش گُل مریم شد امشب

طلعت خورششید عالمتاب دین بادا مبارک

لیله ی میلاد زین العابدین بادا مبارک

*

چشم دل بی پرده امشب روی حیِّ دادگر بین

بحر رحمت را تمشا کن در آغوشش گهر بین

بر فراز شانه ی شمس ولا قرص قمر بین

چارده معصوم را پیدا ودر آن نور بصر بین

در بهشت وحی رو کن نخل قرآن را ثمر بین

گر نمی بینی خدا نور خدا را جلوه گر بین

در فروغ روی وجه الله اعظم منجلی شو

محو رخسار علیّ بن حسین بن علی شو

*

بانوی بیت الولا! میلادت فرزندت مبارک

بر رخ آن نازنین فرزند، لبخندت مبارک

یا حسین! آیینه ی بی مثل و مانندت مبارک

اندر آن آیینه دیدار خداوندت مبارک

چشم روشن، لعل خندان، قلب خرسندت مبارک

دیدن ماه رخ فرزند، دلبندت مبارک

روح عترت جان قرآن را به بر بگرفتی امشب

پای تا سر کلّ قرآن را به بر بگرفتی امشب

*

این همان مولود مسعود است کاندر مهد نازش

شور می بخشد به هستی با خدا راز و نیازش

سر کشد از عمق جان ها نغمه ی سوز و گدازش

عابدان ساجدان تا صبح محشر سرفرازش

انت زین العابدین آید ندا وقت نمازش

روح حقّ بی پرده بیند با دو چشم نیم بازش

آسمان گردیده مبهوت مناجات شب او

از حسین ابن علی دل برده یارب یارب او

*

بنده ی معبود خلق و خلق عالم بنده ی او

وسعت دریا شود گم در کف بخشنده ی او

می تراود خُلق و خوی مصطفی در خنده ی او

زهد و تقوا و مناجات و عبادت زنده ی او

دشمن از جود و عطا و خُلق خوش شرمنده ی او

شهریاران بنده گان سر به زیر افکنده ی او

گر زند لبخند می خوانند ختم المرسلینش

ور بخواند خطبه می گویم امیرالمؤمنینش

*

رکن اسود میزند پر در هوای استلامش

کعبه قامت بسته پیشاپیش بر عرض سلامش

هر که بی مهرش کند حجّ چشمه ی زمزم حرامش

خانه جای خود که صاحب خانه گیرد احترامش

نی عجب گر آسمان بارد به فرمان غلامش

نیست حاجت تا کند تعریف و بشناسد هشامش

ریگ مشعر، کوه مکّه سنگ کعبه، آب زمزم

بعد تسبیح الهی مدح او خوانند هردم

*

ای زبان! همچون فرزدق فتح کن ملک سخن را

ای قلم! لبریز کن از جوهر عرفان دهن را

ای مضامین! همزبان گردید مرغ طبع من را

با نوای من به وجد آرید اینک انجمن را

تا بگویم مدح آن چارم ولیِّ ذوالمنن را

میوه ی قلب حسین و نور چشم بوالحسن را

کیست او سجّاد اهل البیت و ثارالله ثانی

قد، قیامت کف، کرامت رخ، کتاب آسمانی

*

ای شفای دیده ی بیمار دل از خاک کویت

آیه های نور نقش مصحف زیبای رویت

دوست و دشمن خجل از خصلت وخوی نکویت

قبله ی حُجّاجی و چشم حرم باشد به سویت

جان خوبان دو عالم بسته بر یک تار مویت

خضر می روید به جای لاله از اطراف جویت

ای همه عالم فدایت کلّ خلقت خاک پایت

خسروان گیرند عنوان گدایی از گدایت

*

استقامت گشته در تاریخ صبرت راست قامت

بردباری کرده بر خاک سر کویت اقامت

شام با نطق تو شد لبریز از شور قیامت

یافته دین خدا از زخم زنجیرت سلامت

تا ابد بالد به صبر حلم و ایثارت امامت

سائل کوی تو بخشیده کرامت را کرامت

با اسارت سیر کلّ عالم لاهوت کرده

زخم های پیکرت زنجیر را میهوت کرده

*

لحظه ای از عمر تو نگذشته بی ذکر و عبادت

بر لبت پیوسته آیات الهی کرده عادت

حلقه ی زنجیر را با پیکرت عرض ارادت

ظلم شد بر تو فزون و کم نشد از تو سیادت

داد دشمن بر جلال و عزّت و قدرت شهادت

با شهامت با شجاعت با فصاحت با رشادت

بر تمام شامیان منشور خود اعلام کردی

شام را بر چشم شاه شام همچون شام کردی

*

گر چه دستت بسته بود از عمق جان فریاد کردی

تا نفس ها را زحبس سینه ها آزاد کردی

کربلای دیگری در شام غم بنیاد کردی

در غل و زنجیر جنگی سخت با بیداد کردی

قلب زهرا و امیرالمؤمنین را شاد کردی

شام را نه ملک هستی را حسین آباد کردی

خصم را مغلوب با فریاد ظالم سوز کردی

بلکه با یک خطبه ثارالله را پیروز کردی

*

ای به صحرا نخل ها سرشبز از اشگ شب تو

ای خدا بالیده بر آهنگ یارب یارب تو

ای تمام سینه ها کانونی از تاب و تب تو

ذکر حقّ در اوج غم یک دم نیفتاد از لب تو

گر همه عالم شود فانی نمیرد مکتب تو

می درخشد بهتر از درخشید خورشید گردون کوکب تو

دست حقّ ، بازوی حیدر، خُلق احمد، را تو داری

بر فراز ناقه معراج محمّد (ص) را تو داری

*

ای بیقع بی چراغت کربلای دیگر ما

اشگ تو تا صبح محشر جاری از چشم تر ما

مهر تو خوش زجان پاک ما در پیکر ما

داغ عشق تو مدال سینه ی غم پرور ما

سیّد ما، سرور ما، اسوه ی ما، رهبر ما

طوف دیدار بقیع توست حجّ اکبر ما

کم نگردد از مقام و عزّت و جاه رفیعت

گر شود هر سال «میثم» خاک زوّار بقیعت
سازگار

*****
بحر موّاج ولا را گهری پیدا شد
آسمانهای شرف را قمری پیدا شد

پدر پیر خرد را پسری پیدا شد
همه گفتند حسین دگری پیدا شد

مژده ای اهل ولا، باز ولی آمده است
که علّی بن حسین بن علی آمده است

**

ماه امشب عرق شرم ز پیشانی ریخت
مهر انوار خود از بهر گل افشانی ریخت

آسمان از سر و رو، اختر نورانی ریخت
نقل در مقدم آن بانوی ایرانی ریخت

اختر کشور ایران به جهان ماه آورد
-قرص خورشید به هنگام سحرگاه آورد

**

دخت ایران که به خلق دو جهان مام آمد
اختر عزّو جلالش به لب بام آمد

ذره‌ای بود که بهتر ز مه تام آمد
شهربانو که جهان بانوی اسلام آمد

پسری زاده که عیساست ز جان پا بستش
می‌سزد مریم اگر بوسه زند بر دستش

**

پسری زاده علی نام و محمّدi مرآت
چه پسر خاک رهش آبروی آب حیات

چه پسر عبد خدا و بخدا جلوة ذات
به کمال و به جلال و به جمالش صلوات

یوسف فاطمه را نور دو عین آورده
یا حسین دگری بهر حسین آورده

**

این پسر دسته گلِ دسته گلِ یاسین است

این پسر طوطی گلخانة علیّین است

این پسر جان حسین است و روان دین است
فاطمی روی علی خوی و نبی آئین است

این پسر کعبه و چشم همگام زمزم اوست
زندگی بخش همه عالم و آدم، دم اوست

**

این کریمی است که دشمن همه شرمندة اوست
این اسیری است که آزادی، یک بندة اوست

این خطیبی است که خون شهدا زندة اوست

این خدا نیست ولی خلق جهان بندة اوست

این تجلّای جمال ازلی می‌باشد
این علی بن حسین بن علی می‌باشد

**

در سپهر عظمت ماه تمامش گویند
شجر و کوه و در و دشت سلامش گویند

جن و انس و ملک و حور امامش گویند
گرچه دشنام بدروازه شامش گویند

حبل ایمان همه از رشته قنداقه اوست
سرمه چشم ملک خاک ره ناقة اوست

**

مخزن سرّ الهیست دل آگاهش
حوریان فیض گرفتند ز خاک راهش

رخ گل انداخته از بوسة ثارالهش
زینب فاطمه مبهوت جلال و جاهش

این همان است که هستش چو به تاراج رود
دست در سلسله با ناله بمعراج رود

**

این که خورشید غبار کف پایش گردد
-این که گردون سپر تیر بلایش گردد

این که جان ملک الحاج فدایش گردد
قتلگه مروه و ویرانه صفایش گردد

آفرینش همه بر دامن او چنگ زنند
غم ندارد ز سر بامش اگر سنگ زنند

**

عشق و آزادی و ایثار و وفا مکتب او
بین طوفان بلا ذکر خدا بر لب او

میدهد جان به مَلَک زمزمة یا رب او
غل و زنجیر شده محو نماز شب او

در غل جامعه از جامعه می‌بود جدا
پای تا فرق خدا بود خدا بود خدا

**

اینکه هر سلسله را بار غمش بر دوش است
گرچه نیش از همگان دیده کلامش نوش است

خطبه‌اش اهل ولا را همه جا در گوش است
مسجد شام هنوز از سخنش مدهوش است

تا ابد از دم او در نظر خصم اله
مسجد شام سیاه است سیاه است سیاه

**

ای که افراشته خود را به نماز تو، نماز
وی بدرگاه تو آورده دعا روی نیاز

به سر کوی تو ارواح رسل در پرواز
-زلف حورا کشد از حلقة زنجیر تو ناز

خرّم از آب و گل عشق تو آب و گل‌هاست
جان مائی و گلستان بقیعت دل ماست

**

گلشن سبز محبت گلی از دامن تو
-روزیِ عالمین خوشه‌ای از خرمن تو

جان خلق دو جهان باد فدای تن تو
دست هر سلسله بر سلسلة گردن تو

باغ عشق از گهر اشک تو آبادی یافت
وز اسیریّ تو آزادگی آزادی یافت

**

من کی‌ام؟ ذاکر و مدّاح و ثناگوی تواَم
فارغ از خود شده مشغول هیاهوی تواَم

پرورش یافتة خاک سر کوی تواَم
سایه پرورده‌ای از سر و لب جوی تواَم

ای به یک نیم نگه برده دل عالم را
دستگیری کن در روز جزا «میثم» را

سازگار
*****

امشب ای ماه به لبخند دهن وا کردی

جلوه با مهر رخ یار دل آرا کردی

بزم شور و شعف و هلهله بر پا کردی

نُقل از اختر تابنده مهیّا کردی

گوهر بحر قدم در یم نورت پیداست

خبری تازه به لبخند سرورت پیداست

*

ای ملایک همه امشب به زمین سر بزنید

هم تبسّم زده هم جام ز کوثر بزنید

بر در و بام مدینه همگان پر بزنید

بوسه بر مقدم فرزند پیمبر بزنید

دست حق سفرۀ رحمت به زمین گسترده

شهربانو پسر از بهر حسین آورده

*

اختری از مه ایرانی و خورشید عرب

جلوه بخشید به چشم و دل عالم امشب

نام نامیش علی باشد و سجّاد لقب

سر و قّد، ماه جبین، مهر لقا، ذکر به لب

علی دوّم و سوّم پسر پیغمبر

گوهر پنج یم نور و یم هشت گُهر

*

شهربانو که به زن های جهان سر گشتی

نو عروس حرم آل پیمبر گشتی

صدف گوهر ثارالله اکبر گشتی

مادر هشت ولی الله داور گشتی

پرتو حسن خداوند جلی آوردی

که علی بهر حسین ابن علی آوردی

*

ای که بر شمس ولا ماه ولایت زادی

ماه آورده، نه خورشید هدایت زادی

بحر فضل و کرم و جود و عنایت زادی

همه اعجاز و کرامت همه آیت زادی

این پسر جان جهان است و جهان جان است

خال و خط آیه و رویش سُوَر قرآن است

*

این که ریحانۀ ریحانۀ خیر البشر است

پسر یوسف زهرا و به عالم پدر است

این پسر از همه خوبان جهان خوب تر است

علیش نام نهادند و حسینی دگر است

خوی زهرا، رخ احمد، دل حیدر دارد

آنچه خوبان همه دارند فزونتر دارد

*

کیست این زینت دین زیب دعا زین العباد

باب جود و کرم و بای عطا باب مراد

رکن دین، محور توحید، امام سجّاد

داده در سلسله بر سلسله ها درس جهاد

فتح قرآن و ولایت ز قیاس پیداست

کربلای دگر از خطبۀ شامش پیداست

*

این اسیری است که دارد دم ظالم سوزی

داده در سلسله بر سلسله ها پیروزی

این چراغیست که کرده است جهان افروزی

مکتبش مدرسه علم و عمل آموزی

آن چنان در دل شب ذکر خدا بر لب اوست

که غل جامعه مبهوت نماز شب اوست

*

عارفان نور ز انوار کلامش دارند

زاهدان زمزمه از ذکر مدامش دارند

سالکان پیروی از مشی و مرامش دارند

عاشقان چشم به یک جرعۀ جامش دارند

پاکبازان ولایت که به او دل بستند

سر خوشانند که از جام ولایش مستند

*

اوست آن کعبه که بیت الحرمش در دل ماست

مهر او در دل ما بلکه در آب و گل ماست

صحبت زمزمه اش زمزمۀ محفل ماست

در یم حادثه لطف و کرمش ساحل ماست

اهل دل در رهش از پارۀ دل گل آرید

به غل جامعه اش دست توسّل آرید

*

این اسیری است که خاک قدمش آزادی است

در غل جامعه جوشان ز دمش آزادی است

آبرومند ز خاک قدمش آزادی است

طایر قدسی بام حرمش آزادی است

نخل آمال حق از خطبۀ نابش بر داد

زیر زنجیر گران بانگ رهایی سر داد

*

ای بقیع دل عشّاق حرمخانهۀ تو

روی تو شمع و وجود آمده پروانۀ تو

دل چو مرغی که حیاتش بود از دانۀ تو

خرد «میثم» خاک ره دیوانۀ تو

چه شود ساکن ایوان رفیعت گردم

همچو پروانه در اطراف بقیعت گردم

سازگار

*****
امشب ز آهنگ شعف در هر سری شور آمده
جان مشعل بزم صفا دل مهبط نور آمده

یثرب ز انوار خدا روشنتر از طور آمده
ویرانة دل خوب تر از بیت معمور آمده

قلب محبّان جلوه‌گر چشم عدو کور آمده
سر حلقة عشاق را نیکوترین پور آمده

هان چشم شو، سر تا به پا، کان مقتدا را بنگری
در خانة سبط نبی حسن خدا را بنگری

**

بگشای چشم معرفت مرآت سبحانی ببین
آئینه شو آئینه شئ آن روی نورانی ببین

در حسنِ ما فاطمه آثار ربّانی ببین
آثار ربّانی نگر آیات قرآنی ببین

بی پرده وجه‌الله را در پرتو افشانی ببین
ماه عرب را در بر بانوی ایرانی ببین

از برج عصمت نیمه شب شمس الضحی پیدا شده
خورشید برج فاطمه روشنگر دلها، شده

**

ای ماه ایرانی نسب خورشید تابان زاده‌ای
جان جهان بادت فدا خود یک جهان جان زاده‌ای

چارم ولی الله را در پنج شعبان زاده‌ای
تو کیستی ای پاک جان کاین طرفه جانان‌زاده

من هرچه وصفش آورم تو برتر از آن، زاده‌ای
الحق که جان تازه‌ای بر جسم ایمان زاده‌ای

در خانه سوّم ولی چارم امام آورده‌ای
بالله که در آغاز مه ماه تمام آورده‌ای

**

وجه الله یکتاست این، روشنگر دلهاست این
روشنگر دلهاست این، آئینه طاهاست این

آئینه طاهاست این، ریحانة زهراست این
ریحانة زهراست این، توحید سرتاپاست این

توحید سرتا پاست ای، از وهم ها بالاست این
از وهم‌ها بالاست این بر عارفان مولاست این

این است آن کو پرورد در جان کمال بندگی
وز، اَنتَ زین‌العابدین دارد مدال بندگی

**

این است مصباح الهدی این است انوارالیقین
این است مسجود سماء این است ساجد در زمین

این است ماه بی مثل، این است مهر بی قرین
این است هستی را امان این است ایمان را امین

این است میزان را عمل، این است قرآن مبین
این است قطب عارفان این است زین‌العابدین

این است کز انوار دل اوراق ظلمت سوخته
این است کو بر نسل‌ها درس جهاد آموخته

**

بگذاشت در هستی قدم آزاده‌ای نیکو خلف
مخلوق پیش از ما سوا فرزند قبل از ما سلف

پس لقب طاها نسب حیدر هدف زهرا شرف
چرخ هدایت را قمر دُرّ ولایت را صدف

بگرفت آن دردانه را ریحانة زهرا بکف
زد بوسه بر لعل لبش با شادی و شوق و شعف

چون دید در ماه رخش روی خدا را منجلی
یاد گرامی جدّ خود بگذاشت نامش را علی

**

این است کو بعد از پدر اسلام را یاری کند
زیر غل و زنجیرها از دین نگهداری کند

با منطقش از نسل‌ها دفع ستمکاری کند
صبح سفید خشم را همچون شب تاری کند

وز چشم خون‌آشام‌ها خون جگر جاری کند
از هر جنایت پیشه‌ای اعلان بیزاری کند

خیزد ز عمق سینه‌اش بر آسمان فریادها
تا نسل‌ها را وارهد از سلطه بیدادها

**

این است کو با خطبه‌اش بخشید جان اسلام را
کوبید بر فرق ستم هم کوفه و هم شام را

مشت حقارت بر دهن زد خصم خون‌آشام را
داد آگهی یا منطقش یکباره خاص و عام را

بر سرکشان و طاغیان پر کرد ز آتش جام را
بخشید جان توحید را کوبید سر اصنام را

لرزید جان اهرمن با منطق شیوای او
شام بلا شد کربلا با خطبه غرّای او
سازگار

*****

باز در بحـر ولایـت گهـری پیـدا شد
ابر، یک‌سو شد و قرص قمری پیدا شد
گلشن عشـق و امیـدِ پسـر فاطمه را
الله‌الله! چــه مبـارک ثمـری پیدا شد
یک‌صدا خنده‌زنان اهل سماوات و زمین
همـه گفتنـد حسین دگـری پیـدا شد
یاحسین ای پسر فاطمه چشمت روشن
ذکر و تسبیح و دعا را پدری پیـدا شد
یم توحید به جوش آمد و در دامن آن
صدفی گشت عیان و گهری پیـدا شد
همه خوبان جهان یکسره کردند اقرار
که ز خوبان جهان خوب‌تری پیدا شد
روی حق روی نبی روی امامان یکسر
همـه در صورت زیبـاپسری پیدا شد
مژده ای اهـل تـولا شـب میلاد آمد
جان بگرید به کف حضرت سجاد آمد

*
سورۀ نـور حسین‌بـن‌علـی سیمـایش
دو جهـان شیفتۀ حسن جهـان‌آرایش
چشم مادر به تماشای جمالش روشن
جـای گل‌بوسۀ بابا بـه همۀ اعضایش
نقش فرقان محمد خط و خال و حسنش
جـای پیشانـی جبریل به خاک پایش
شجـر نـور بــود آیتــی از جلـوۀ رخ
ملک العرش بـود بنـده و او مولایش
این همان سورۀ طور است و کتاب مستور
که بـود قـلب حسین‌بن‌علی سینایش
پای داوود پیمبـر بـه زمین می‌چسبد
گـر بـه هنگـام تضـرع شنود آوایش
نور بر عرش کند سر ز مناجات شبش
روح بخشـد بر وی با دم روح‌افزایش
پای تا سر قـد و بـالای علی را بیند
چشم بابا بـه تمـاشای قد و بالایش
معنی پنج کتاب است نهان در نفسش
چـارده سـورۀ نـور است رخ زیبایش
به جـلال و شـرف و قدر ندارد همتا
در همه عالم چون خالق بی‌همتایش
نه عجب عالم اگر گردد فرمانبر او
ابر بـارد بـه منـاجات غـلام در او

*
روی او مصحف قدر و شرفش پیغمبر
گوهـر چـار یـم نـور و یـم هفت گهـر
استـلام حجـرش کـور کند چشم هشام
کعبـه دور سـر او گـردد بـا حجر و حجر
می‌تـوان در غل و زنجیـر بگیرد چو علی
بــا دو انـگشت یـداللّهــی در از خیبــر
کـرم و جــود بـود سائــل پشـت در او
شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سر
حلقۀ سلسلـه در حلقـۀ فرمان وی است
سنـگ بـر لـب بامنــد از او فرمــان بر
این خلیلی است که با هر سخنش بت شکند
احتیاجش نه بـه دست است نه بازو نه تبر
اوست آن بنده که چون پای نهد در محراب
در نمـاز شبش از هـوش رود مـرغ سحر
این توانمند خطیبی‌ست که در مسجد شام
بر سـر تخت ستـم بشکنـد از خصم، کمر
این رسولی‌ست که بوده است چهل معراجش
سـوی معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پدر
چه روی ناقۀ عریـان چه به ویرانۀ شام
این امام است امام است امام است امام

*
این امامی‌ست که همگام امام شهداست
پدر حلم و رضا و پسـر خـون خداست
موج در موج بـود لنگـر کشتـی نجات
گام در گام همه شعلۀ مصباح هداست
در عنایت کمـی از کفۀ جـودش عالم
در حقیقت نمی از قطرۀ علمش دریاست
طاعت خلق سماوات و زمین بی‌مهرش
به خـدا روز قیـامت سنـد بی‌امضاست
این خدا نیست خدا نیست خدا می‌داند
طلعت غیـب در آینـۀ رویش پیـداست
بــی‌جهت سـدِّ رهِ زائــر او گردیدنـد
حـرم حضـرت سجاد، بقیـع دل ماست
این علی‌بن‌حسین است که با فریادش
همه جا کرب‌و‌بلا و همه دم عاشوراست
تـا خدایی خداونـد، امـام است به خلق
بـه خدایـی خدایی که جهان را آراست
«میثما!» از سخن مدح، فراتر خوانش
این کتابی‌ست که هرگز نبود پایانش

سازگار

 ****

باز یاران عید دیدار جمال یار شد

باز فصل رؤیت مهر رخ دلدار شد

باز مُلک کبریا شد غرق در دریای نور

باز میلاد حسین‌بن ‌علی تکرار شد

جان به کف گیرید جانان می‌رسد از کوه نور

دیده بگشایید اینک لحظۀ دیدار شد

چشم ثارالله روشن شد به رخسار علی

دامن شعبان، بهار از این گل رخسار شد

بر گل رخسار، لبخندت مبارک یا حسین

لیلۀ میـلاد فرزنـدت مبــارک یا حسین

**

مرحبا ای ماه شعبان آفتاب آورده‌ای

آفتاب روی حق را بی‌نقاب آورده‌ای

شهربانو این که در آغوش بگرفتی علی‌است؟

یا دوباره احمد ختمی‌مآب آورده‌ای

بوی عطر احمدی بر آسمان سر می‌کشد

بلکه بر گل‌های زهرایی گلاب آورده‌ای

بر حسین‌بن‌علی زادی علی‌بن‌الحسین

یا مگر از کعبه امشب بوتراب آورده‌ای

مـادر ایـرانِ اهـل‌البیت، مــام نُه امام

ای عروس فاطمه از فاطمه بادت سلام

**

این پسر سر تا قدم جان حسین‌بن‌علی است

این پسر نور است و فرقان حسین‌بن‌علی‌است

این پسر یک باغ لاله از بهشت فاطمه است

این پسر روح است و ریحان حسین‌بن‌علی است

این به روی شانۀ باباست قرص آفتاب

این به روی دست، قرآن حسین‌بن‌علی است

این پسر یاسین و طاها، این پسر والشمس و طور

این پسر نور است و فرقان حسین‌بن‌‌علی است

نـور هـم گردیـده مبهـوت رخ نورانیش

جای لب‌های علی پیداست بر پیشانیش

**

مرغ شب هر شب بوَد محو مناجات شبش

ذات رب‌العالمین مشتاقِ یارب یاربش

هر نفس دارد هزاران ذکر در عمق وجود

بلکه آنی نام معبودش نیفتد از لبش

شب که در محراب مشغول مناجات و دعاست

آسمان پیچد به خود در شعلۀ تاب و تبش

جان من جان همه ذریه و ام و ابم

خاک درگاه وی و ذریه و ام و ابش

با مناجاتش دل شب، دیده را دریا کنید

در مضـامین دعایش وحی را پیدا کنید

**

اوج پروازش سماوات و نمازش بر زمین

روح در آغوش حق بر دامن خاکش جبین

بس‌که زینت داد در حال نمازش بر نماز

از خدا آمد ندایش «انت زین‌العابدین»

شب که از خوف خدا تا صبح چشمش می‌گریست

زنده می‌شد ‌یاد شب‌های امیرالمؤمنین

خط او مشی من است و مهر او دین من است

دین همین است و همین است و همین است و همین

بــا ولای او سرشتــه از ازل آب و گِلم

وای اگر یک لحظه مهر او نباشد در دلم

**

ای به زنجیر اسارت ملک هستی را امیر

حلقۀ زنجیرها در حلقۀ عشقت اسیر

ای خدا را شیر ای فرزند شیر کبریا

شیری و در حلقۀ زنجیر هم شیر است شیر

پای تو بر ناقۀ عریان به چشم آسمان

دست تو در حلقۀ زنجیر ما را دستگیر

من نمی‌گویم خدایی، بنده‌ای چون بنده‌ای؟

هم کریمی هم عظیمی هم سمیعی هم بصیر

عبد ذات کبریایی کبریایی می‌کنی

در مقام بندگی کار خدایی می‌کنی

**

گوش جان‌ها پُر بوَد پیوسته از آوای تو

شام می‌لرزد هنوز از خطبۀ غرای تو

از سرشگ چشم گریانت وضو گیرد نماز

ای وضوی بندگی از خون ساق پای تو

خطبۀ ناب تو را نازم که در طشت طلا

گفت بابا آفرین بر منطق گویای تو

از زمین کربلا تا شام از بالای نی

چشم ثارالله بودی بر قد و بالای تو

تــو ســوار ناقـۀ عریـان حسین دیگری

هم حسینی هم حسن هم احمدی هم حیدری

**

ای بیابان بقیعت وسعت دل‌های ما

پیش‌تر از آفرینش رهبر و مولای ما

هم فروغ ماه رویت خوب‌تر از آفتاب

هم خیال باغ حسنت جنةالاعلای ما

ذکر تو توحید ما تهلیل ما تکبیر ما

حبّ تو ایمان ما دنیای ما عقبای ما

نیست در صحرای محشر وحشتی از تیرگی

تا درخشد پرتو مهر تو از سیمای ما

وصف تو ذکر خوش لیل و نهار «میثم» است

مهـر تـو روز جـزا دار و نــدار «میثم» است

سازگار

*****

محیط نـور را نـور آفریدند

سپاه شور را شور آفریدنـد

به خورشید ولایت ماه دادند

بگو نورِ علی‌ نـور آفریدنـد

سپهر امشب زند بر خاک، زانو

مَلَک خوانـد ثنـای شهربانـو

**

خدا امشب ولیّش را ولی داد

جمالی منجلی نوری جلی داد

حسین بن علی چشم تو روشن

که امشب بر تو ذات حق علی داد

شب وجد امـام عالـمین است

که میلاد علی ابن الحسین است

**

جمالِ بی مثالِ داور است ایـن

به خَلق و خُلق و خو پیغمبر است این

حسن زادی، حسین آورده‌ای، یا

امیرالمؤمنین دیگر است ایـن

بـه چشم نـور از او نـور بارد

جمـال چـارده معصـوم دارد

**

به مولا جلوۀ مولا مبارک

جمال ربی‌الاعلی مبارک

امام چارم آوردی بـه دنیا

عروس حضرت زهرا مبارک

عبادت‌های حیدر یـاد آمد

که عید حضرت سجاد آمـد

**

به چشمم نور مطلق آفریدند

بـه نامم ذکر یـاحق آفریدند

یقین بـاشد مرا امشب دوباره

بـه سر شور فرزدق آفریـدند

سرشک شوق ریزد از دو عینم

که مداح عـلی ابـن الحسینم

**

به صورت حُسنِ صورت آفرینش

ز صورت آفریـنش، آفریـنش

فلک خواند به لب عین الحیاتش

ملک گوید به رخ حقّ الیقینش

کلام وحی ریـزد از دهـانش

دعا گل بوسه گیرد از لبانش

**

خدا مشتاق یارب یارب اوست

سحر دلـدادۀ ذکر شب اوست

کلـیم الله مـدهوش تکـلّم

مسیحا زندۀ لعل لب اوست

عبادت بوسه گیرد از جبینش

خدا فرموده زین‌العابـدینش

**

ولایت تشنۀ جـام ولایـش

همه دل‌هاست، دشت کربلایش

چهل پرواز از گودال تا شام

چهل معراج تا طشتِ طلایش

سفر از کبریـا تـا کبریا داشت

عروجی همچو ختم‌الانبیا داشت

**

بـه خلقت در اسارت مقتدایی

کند در بنـدگی کار خدائـی

کند روز اسارت دست بسته

ز کار عالمی مشکل گشائی

فراز نـاقـۀ اوج اقتـدارش

زبان هنگام خطبه ذوالفقارش

**

کلامش همچو آیات شریفه

حماسه، روشنی، حکمت، لطیفه

بـه دریـای دلِ اهلِ تـولّا

گهر جاری است از متن صحیفه

دعای اوست وحی آسمانـی

معانی در معانی در معانـی

**

الا سیر عروجت تا سحرگاه

من الله و الی الله و مـع الله

نهان از چشم‌ها اسرار خود را

علی با چاه می‌گفت و تو با ماه

تـو قرآنی تـو ایمانی تـو دینی

تـو سر تـا پـا امیرالمؤمنینی

**

مزارت بیت قرب داور ماست

بقیعت کربـلای دیـگر ماست

به معراج عروج از خویش تا دوست

تـولای شما بـال و پـر ماست

به “میثم” از ازل شد این عنایت

که بـا مهر شما گردد هـدایت

سازگار

*****

سلام! ای سلام خـدا بـر سـلامت!

درود! ای کـلام الهــی، کــلامت!

تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی

که قلب حسین است بیت‌الحرامت

مسلمـان نباشم نبـاشم نبـاشم

ندانـم اگـر بـر خـلایق امـامت

سلام خدا بـر سجـود و رکوعت

درود خـدا بـر قعــود و قیـامت

حجر بر در خانه‌ات قطعه سنگی

مقـام آورد سـر بـه پای مقامت

تو حَجّی صلاتی زکاتی جهادی

تو ممدوح بـا نامِ زین العبادی

**

تو در تیرگــی‌ها سـراج المنیری

تو همچون پیمبر، بشر را بشیری

سمـاوات و عرشند در اختیـارت

تـو آزادۀ عالمـی، کـی اسیـری؟

تو در کنـج ویرانه‌ها هـم بهشتی

تو در زیــر زنجیرهـا هـم امیری

به پای تو سر کرد خم «سربلندی»

تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری

یمِ هشت بحری و درِّ سـه دریا

ولـی خداونــد حــیّ قدیـری

تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری»

تو عیسـی تـو گردون تو موسی تو طوری

**

تو با خطبه‌ات شام را شـام کردی

تو همچون علی فتح اسـلام کردی

تو از شـام، پیغـام خـون خـدا را

به هر عصر و هر نسل، اعلام کردی

تو بـر روی دشمـن نمـودی تبسّم

تو حتی به «مروان» هم اکرام کردی

تو دل پیش زخـم‌ زبان‌هـا گشودی

تو دعـوت ز سنـگِ لبِ‌ بـام کردی

تو در کوفه یک لحظه دخت علی را

بـه اوج خروشیــدن آرام کــردی

تو با صبر و با حلم و با استقامت

بـه قـرآن بقـا داده‌ای تا قیامت

**

تو زمزم، تو مروه، تو سعـی و صفایی

تو فرزنـد کعبـه، تـو خیـف و منایی

تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا

تـو در حُسـن، آیینـۀ مجتبــایی

امامـی و، پیغمبــری از تـو زیبد

کــه تنهــا پیــام‌آورِ کــربلایی

کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم

تــو از پــای تـا سر کلامِ خدایی

دعـا بــر دهـان و لبت بوسه آرد

همانــا همانــا تــو روح دعـایی

چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید

بـرای تـو خوانـد، بـرای تو گوید

سازگار

*****

ای اهل دعا! روح دعا باد مبارک

در دیـده تجلای خدا باد مبارک

این عید مبارک، به شما باد مبارک

لبخند امـام شهدا بـاد مبـارک

جان در بدن عالم ایجاد مبارک

آمد به جهان حضرت سجاد، مبارک

*

ای بانوی ایران پسر آورده‌ای امشب

ای طوبی عصمت ثمر آورده‌ای امشب

در بیت ولایت قمر آورده‌ای امشب

الحق که حسینِ دگر آورده‌ای امشب

بی پـرده ببینید جمـال ازلـی را

تبریک بگوئید «حسین ابن علی» را

*

حجر و حجر و حلّ و مقام و حرم است این

دریای خروشندۀ جود و کرم است این

در مجمع خوبان دو عالم، علم است این

دردانۀ شه بانوی ملک عجم است این

گردیـد عیـان کوکب اقبـالِ محمّد

چشم و دلتـان روشن، ای آل محمّد

*

این ماه تمام است، تمام است، تمام است

فرزند قیام است، قیام است، قیام است

ذکر است و سلام است و سلام است، سلام است

بر خلق، امام است، امام است، امام است

این گوهر رخشنده دامان سه دریاست

چارم وصی ختم رُسُل، یوسف زهراست

*

ایـن ماه، چراغ مـه شعبان حسین است

این بضعۀ ثارالله و این جان حسین است

این لالـۀ خنـدان گلستان حسین است

این آیه بـه آیـه همه قرآن حسین است

این جان حسین است بـدانید بـدانید!

قرآن حسین است بخوانیـد بخوانیـد!

*

خیزید که از اشک و شعف آینه شوئیم

چون لالۀ خندان سر هر شاخه بروئیم

پرواز کنان تـا حرم الله بپـوئـیم

مانند فرزدق بخروشیم و بگوئـیم

ریزد بـه ثنایش دُر نـاب از دهن ما

تا شام شود روز «هشام» از سخن ما

*

این است که توحید از او یافت ولادت

دارد بـه وجودش حـرم الله ارادت

داده بـه مقامش ز ازل کعبه شهادت

کردند به مهرش همه حجاج، عبادت

این سیـد و مولا و امام حرمین است

این سبط نبی، پور علی، نجلِ حسین است

*

این سورۀ قدر و زُمر و یوسف و طاهاست

این سیـد بطحا پسر سیـد بطحاست

این نـور دل فاطمـۀ ام‌ابیـهاست

این نوح و خلیل است و کلیم است، مسیحاست

رخشنده چراغ دل هر انجمن است این

سر تـا بـه قدم آینۀ پنج تن است این

*

ای یـوسف زهرا شده مبـهوت کمالت!

ای عرش خدا گوشه‌ای از قصر جلالت!

یـادآور خُلق نبـوی، خلق و خصالت

بـا آنکه بـود حلقـۀ زنـجیر مدالت

با آنکه بـه گردن اثـر سلسله داری

آقائی و اشراف بـه هر سلسله داری

*

غیر از تو که در شام بلا خطبه بخواند

در حلقۀ زنـجیر، عـدو را بـکشانـد

در کاخ ستم یکسره آتش بفشاند

بـر خاک مذلت همگان را بنشاند

تو صاحبِ فریـادِ تـمامِ شهدایی

بر جان ستمگر، شرر خشم خدایی

*

غیر از تو که در سلسلۀ سخت اسارت

بـر فرق ستمکار زنـد مشت حقارت؟

ویـرانـه کند کاخ ستم را بـه اشارت؟

تـازد بـه سپاه ستم و ظلم و شرارت؟

در خطبۀ تـو خشم خدای ازلی بـود

فریاد خروشان خدا صوت علی بـود

*

ای سر زده از سینۀ هـر نسل نـدایت

ای زمزمۀ وحی خداونـد، صدایـت

اسلام، رهیـنِ نـفسِ روح فزایـت

در سلسله پیوسته به لب ذکر خدایت

روزی که نبودی خبری از گِل"میثم"

شد بسته بـه زنجیر ولایت دل"میثم"

 سازگار

*****

ای بحر شرف، گهر مبارک

ای شمس ضحی، قمر مبارک

ای بانوی شهر، شهر بانو

دیدار رخ پسر مبارک

ای مادر نه امام تبریک

ای نخل ولا ثمر مبارک

این دسته گل حسین بر تو

از خالق دادگر مبارک

این آیت محکم حسین است

قرآن مجسم حسین است

**

خورشید سپهر پرور است این

یا عبد خدای منظر است این

دوم علی حسین زهرا

سر تا به قدم پیمبر است این

لبخند بزن به ماه رویش

زیرا که حسین دیگر است این

دردانة چار بحر توحید

منظومۀ هشت اختر است این

این سید کل ساجدین است

مولای همه مجاهدین است

**

شعبان به ولادتش معظّم

قرآن به ولایتش منظّم

در هر ورق صحیفۀ او

قرآن نخوانده‌ای مجسّم

خوانند فرشتگان ثنایش

مانند دعای نور با هم

بخشد به دعا تلاوتش روح

همچون نفس مسیح مریم

رویش که بهشت عالمین است

گلخانۀ بوسۀ حسین است

**

گل آینه‌دار خلق و خویش

دل تشنۀ کوثر سبویش

در طور دعا، هزار موسی

مدهوش به شوق گفتگویش

دست همه اولیا به دامن

چشم همه انبیا به سویش

لبخند زند عزیز زهرا

هر صبح به بوستان رویش

جان مست نوای دلنوازش

آغوش حسین مهد نازش

**

ای آینة جمال سرمد

سر تا به قدم تمام احمد

فرزند حسین، نجل زهرا

سجاد، علی، ابا محمد

تو دست خدا و گردش چرخ

پیداست که با یَد تو باید

از خالق ذوالجلال و از خلق

بر جان و تنت سلام بی‌حد

مشتاق نیاز بی‌نیازت

سجادۀ عشق جانمازت

**

قرآن خط حسن نازنینت

گلبوسة سجده بر جبینت

تنها نه ملائکه، خدا هم

مشتاق دعای دلنشینت

هم روی ملک در آستانت

هم دست خدا در آستینت

هنگام دعا صدای آمین

خیزد ز یسار تا یمینت

تکبیر و قیام سر فرازت

جبریل مکبِّر نمازت

**

ای در دهنت زبان قرآن

وی هر سخنت بیان قرآن

هم صورت تو صحیفة نور

هم در تن تو است جان قرآن

هم میوه و هم درخت توحید

هم روحی و هم روان قرآن

ارکان تو کعبۀ ولایت

رخسار تو بوستان قرآن

آمین خداست در دعایت

وحی است تمام خطبه‌هایت

**

فرماندۀ ملک لامکانی

سلطان زمین و آسمانی

در پیکر شرع روح روحی

در جسم نماز جان جانی

معصوم ششم ولیِّ چارم

مولا و امام انس و جانی

در تنگی حلقه‌های زنجیر

بخشنده به وسعت جهانی

تو کل وجود را امامی

در سلسله هم امیر شامی

**

ای قلۀ عرش جایگاهت

جنّ و بشر و ملک سپاهت

در دایرۀ خرابۀ شام

بر وسعت آسمان نگاهت

چون سیر کنی به سوی معبود

بال ملک است فرش راهت

با رفتن گوشۀ خرابه

کی کم شود از جلال و جاهت؟

تو مظهر حیّ داور استی

از وهم بشر فراتر استی

**

ای سجدۀ عرشیان به خاکت

ای روح خدا به جسم پاکت

تو سلسله‌دار عالم استی

از سلسلۀ عدو چه باکت

صد مصر وجود خاک راهت

صد یوسف مصر سینه چاکت

تا هست لوای عدل بر پا

هستند ستمگران هلاکت

اوصاف تو بر زبان «میثم

سازگار